مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود. او پسر منحرفی به نام ابراهیم داشت كه به حضرت علی علیه السلام كینه خاصی داشت. وی روزی نزد مأمون، هفتمین خلیفه عباسی آمد و به او گفت:
در خواب، علی علیه السلام را دیدم كه با هم راه میرفتیم تا به پلی رسیدیم. او مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا میكنی كه امیر بر مردم هستی؛ ولی ما از تو به مقام امارت و پادشاهی سزاوارتریم. او به من پاسخ كامل و رسایی نداد.»
مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ ابراهیم گفت: چندبار به من سلام كرد و گفت: سلاماً… سلاماً.
مأمون گفت: او تو را نادانی كه قابل پاسخ نیستی، معرفی كرده است، چرا كه قرآن در توصیف بندگان خاص خود میفرماید: «و عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یمْشونَ عَلَی الأرْضِ هوْناً وإذا خاطَبَهُمُ الجاهلونَ قالُوا سَلاماً»؛ 5
«بندگان [خاص خداوند] رحمان، كسانی هستند كه با آرامش و بی تكبر بر زمین راه میروند و هنگامی كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند] ، به آنها سلام میگویند [و با بی اعتنایی و بزرگواری میگذرند].»
علی صراط مستقیم است!
آخرین نظرات