نقل كرده اند كه «علامه حلى» در حال طفوليت در خدمت دايى خود «محقق» درس مى خواند و گاهى فرار مى كرد، محقق او را تعقيب مىكرد تا او را بگيرد، چون به نزديك او مى رسيد، علامه آيه سجده را مى خواند و محقق كه به سجده مى رفت، او فرار مىكرد.
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در ميان جمعی به مسخره بگيرد. به بهلول گفت: هيچ شباهتی بين من و تو هست؟
بهلول گفت: البته که هست.
مرد ثروتمند گفت: چه چيز ما به همديگر شبيه است، بگو! بهلول جواب داد: دو چيز ما شبيه يکديگر است، يکی جيب من و کله تو که هر دو خالی است و ديگری جيب تو و کله من که هر دو پر است.!
مردي قطعه زميني در مجاورت زمين شخص ديگري داشت و هر سال،
بخشي از زمين را ضميمه ي زمين خود مي ساخت. روزي صاحب زمين اولي
به دومي گفت: علت نقصان و کاستي زمين چيست؟
دومي: مگر نشنيده اي که خدا مي گويد:
او لم يروا انا نأتي الارض نقصها من اطرافها…:آيا نديديد که ما پيوسته به
سوي زمين مي آييم و از اطراف (وجوانب)آن کم مي کنيم!؟
اولي گفت:پس علت افزوني زمين تو چيست؟
دومي:{…ذلک فضل الله يؤتيه من يشاء…}؛اين فضل خداوند است،به هر
کس(و شايسته ببيند)مي دهد.
اولي:آخر چرا زمين تو هر سال بيشتر مي شود و زمين من کم؟
دومي:{يا ايها الذين آمنوا لا تسالوا عن اشياء إن تبد لکم تسؤکم…}؛اي
کساني که ايمان آورده ايد !
از چيزهايي نپرسيدکه اگر براي شما آشکار گردد،شما را ناراحت مي کند.
ساده دلی نزدیک به مرگ بود، گفت: بگردید ببینید کفن کهنه پیدا می کنید؟
گفتند: برای چه؟
گفت: برای آن که پس از مرگ مرا در آن بپییچند و در گور بگذارند.
گفتند: به چه دلیل؟
گفت: وقتی نکیر و منکر بیایند و کفن کهنه را ببینند، گمان می کنند که این مرده قدیمی است و دیگر سؤال و جواب نمی کنند .
آخرین نظرات